سؤال بسیار کلی است و در مقام پاسخ باید دست کم کتاب‌های بسیاری نوشته یا خوانده شود، مانند: «لقاء الله

نظرتون درباره وبلاگ من چیه

آمار مطالب

کل مطالب : 109
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :

تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ستاره ای  در کازرون و آدرس hamid.sh2050.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

شما لینک کنید موفق باشد منتظر شما هستم







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



ستاره درخشان در آسمان کازرون فال حافظ شیرازی

فال حافظ

 تلوزیون

تاریخ و ساعت پاور بانک
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : حمید رضا شجری
تاریخ : یک شنبه 12 بهمن 1393
نظرات

ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: سؤال بسیار کلی است و در مقام پاسخ باید دست کم کتاب‌های بسیاری نوشته یا خوانده شود، مانند: «لقاء الله، میرزا جواد ملکی تبریزی رحمة الله علیه»؛ لذا در این مختصر فقط به چند نکته اشاره می‌شود.

الف – شناخت ذات اقدس الهی برای هیچ احدی از مخلوقات ممکن نیست. البته در مباحث قبلی بحث شد که اساساً شناخت هیچ ذاتی برای کسی ممکن نیست، بلکه ذات در اسم‌ها (نشانه‌ها)یش ظهور می‌کند و همگان آن اسم‌ها و نشانه‌ها را شناخته و پی به وجود می‌برند. اگر به شما بگویند: «خودتان را معرفی کنید»، فقط می‌توانید اسم‌ها و نشانه‌های خود را بگویید؛ مثل (انسان، مرد/زن، ایرانی، محمود، مریم، فارس زبان، سفید رو یا گندمگون و ...). خب اینها که هیچ کدام ذات شما نیست. خداوند سبحان نیز با اسماء‌‌اش (نشانه‌هایش) شناخته می‌شود.

ب – هم چنین پیش از این مفصل و مشروح توضیح داده شد که "شناخت" به تنهایی کفایت نمی‌کند، چرا که هر چند مقدمه‌ی لازم است، اما انسان مایل به "محبوب" خویش است و نه مایل به "معروف" خویش. در نهایت انسان به سوی آن که دوستش دارد می‌رود، نه آن که می‌شناسدش. مگر ابلیس و بلعم باعور و بسیاری دیگر از کفار، خدا را نمی‌شناخته و نمی‌شناسند. مگر آنان که اهل عصمت علیهم‌السلام را کشتند، آنها را نمی‌شناختند؟ مگر کسانی که امروزه ظلم می‌کنند، "ظلم، ظالم و مظلوم" را نمی‌شناسند؟!

پ – پس کلید "عشق و محبت" است، هر چند که شناخت مقدمه‌ و مکمل آن است. نخواندیم که خداوند متعال در کلام کریمه خود فرمود: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید و نفرمود اگر می‌شناسید: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي»، و اجر این محبت را، محبت متقابل خود بیان نمود و نه بهشت و حور و قصور «يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل‌عمران، 31).

نخواندیم که چطور اجر رسالت خاتم الأنبیاء و المرسلین، حضرت محمد صلوات الله علیه و آله - که در واقع نتیجه و اجر تمامی انبیا و رسولان الهی می‌باشد – را، موّدت اهل بیت علیهم‌السلام بیان نمود و نه صرفاً شناخت آنها؟ و فرمود آن بشارتی که همه پیامبران [که مبشر هستند) از طرف خدا داده‌اند، همین مودت اهل بیت علیهم السلام است:

«ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» (الشّوری، 23)

ترجمه: اين همان چيزى است كه خداوند، آن بندگان خود را كه ايمان آورده و عمل‏هاى شايسته كرده‏اند بدان بشارت مى‏دهد. بگو: از شما در مقابل اين ( ابلاغ رسالت خود) جز محبت (قلبى و عملى) درباره خويشاوندانم مزدى نمى‏طلبم، و هر كس كار نيكى انجام دهد (بر اين محبت بيفزايد) ما برايش در آن، نيكى مى‏افزاييم (بر پاداش طبيعيش حد اقل ده برابر اضافه مى‏كنيم)، حقّا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است.

ت – پس، مسئله عشق و محبت است و تلاش برای ازدیاد آن. وقتی انسان عاشق شد، به دنبال معشوق می‌گردد و به سوی او پرواز می‌کند و شوق دیدار او در وجودش شعله‌ور می‌گردد، چرا که به قول عرفا «محبّ، مایل به لقای محبوب است». عاشق، مایل به دیدار و وصال معشوق است.

راه‌کار:

راه‌کار ازدیاد این محبت و عشق و میل به لقای پروردگار عالم (که البته دیدار حسی نیست)، را خداوند سبحان خود در یک آیه بیان نمود که ظاهرش کوتاه، اما عمقش، همه‌ی معرفت، عشق، ایمان، اخلاص و عمل است. فرمود:

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا / الکهف، 110»؛

ترجمه: بگو: جز اين نيست كه من بشرى مثل شما هستم [با اين تفاوت‏] كه به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگارش اميد دارد بايد عمل شايسته كند و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.

پس توحید، ایمان و عمل صالح، راه کار افزایش معرفت، شدت محبت و رسیدن به لقاء پروردگار می‌باشد. حال آیا ما در هیچ امری، کسی را در ربوبیت شریک پروردگار خود نمی‌نماییم؟ آیا همّت و جدیت به عمل صالح داریم؟ آیا تا نفس خواهشی داشت، نه تنها لقای محبوب، بلکه اساساً خدا، دنیا و آخرت خود را فراموش نکرده و بنده‌ی ذلیل نفس نمی‌شویم؟! چقدر عشق داریم که وقتِ اذان شود و با اقامه‌ی نماز، به معراج رویم؟! چقدر به زیارت برادر دینی می‌رویم که فرمود "زیارت الله" است و ...؟

دقت کنیم که همه دین و دنیا، امتحان اثبات همین عشق و محبت است.

دو محبت در یک قلب نمی‌گنجد:

منظور محبت‌های مجازی و مقطعی نیست، هر چند که در این موارد نیز گاه محبت‌ها در طول یک دیگر قرار می‌گیرند و گاه در عرض یک دیگر قرار گرفته و معارض هم می‌شوند. به عنوان مثال واقعی: انسان هم خودش را دوست دارد و هم طبیعت (بدن) خودش را دوست دارد و هم این دنیا و مظاهر و متاعش را دوست دارد؛ و بدیهی است که در راه رسیدن به آن چه دوست دارد، تلاش می‌کند، اگر برسد خوشحال و مسرور می‌شود و اگر نرسد، ناراحت، مغموم و حتی مضطرب هم می‌گردد. گاهی همه این محبت‌ها در طول هم هستند و در یک راستا و در مسیر رسیدن به محبوب اصلی‌تر و بالاتر قرار دارند، مثل این که انسان کار می‌کند تا پول درآورد (پس پول را دوست دارد)، سپس پول را هزینه می‌کند تا شاخه گُلی بخرد (پس آن شاخه گُل را دوست دارد) و سپس آن را به محبوبش هدیه می‌دهد (پس هدیه دادن را دوست دارد) و همه‌ی این علایق، در راستای عشق به آن محبوب قرار دارد.

اما گاهی، محبت‌ها معارض هم می‌شوند. مثلاً انسان عقل، دین، ایمان، اسلام و آخرت را دوست دارد، خدا و لقای او را دوست دارد، اما نگاه حرام به آن نامحرم زیبا را نیز دوست دارد. اینجا مهم این است که کدام را "انتخاب" می‌کند؟ این است هنر آن "اختیار"ی که خدا به انسان داده است. اگر دنیا و طبیعت و نفس را بیشتر دوست داشت، خدا و لقای او را می‌فروشد و به خودش اثبات می‌شود که عشق و محبتش به خدا، زیاد هم عمقی و حقیقی نبود، اما اگر خدا را دوست داشت، به خاطر او از محبت و محبوب نفسش می‌گذرد.

دو محبت غایی در یک قلب نمی‌گنجند. اگر محبت خدا غالب بود، محبت دنیا از بین می‌رود، دنیا در نظر کوچک، گذرگاه و حتی زندان به نظر می‌آید، اما اگر محبت دنیا غالب بود، خدا و دیدار او فراموش می‌شود و بالتبع عشق و شوق دیدار او نیز از دل بیرون می‌رود. و در این خصوص آیات و احادیث بسیار است.

پس، هر چه محبت به دنیا کمتر شد، محبت به خدا بیشتر می‌شود و شوق لقاء تشدید می‌گردد. هر چه به «لا إله» بیشتر عمل شد، «الا الله» جایگزین می‌شود، هر چه «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»، چه در اندیشه و باور و چه در عمل بیشتر و شدیدتر شد، «يُؤْمِن بِاللّهِ»، بیشتر و شدیدتر می‌شود.

یاد محبوب:

یاد محبوب نیز قواعد خودش را دارد. به عنوان مثال: اولاً انسان یاد هر چه بیافتد، به همان توجه می‌کند – ثانیاً انسان دوست دارد که همیشه ذکر محبوبش به میان آید و ثالثاً انسان یاد دشمن یا معارض با محبوب را دوست ندارد. ندیدید انسان از علم، زیبایی، قدرت و غنا و توانگری خوشش می‌آید و هر کجا یاد آنها (به هر موضوع و شکلی) پیش آید، مسرور می‌شود و از جهل، زشتی، ضعف و فقر بدش می‌آید و حتی از ذکرش هم فراری است و اگر سخنش به میان آید، حالش به هم می‌خورد؟!

خداوند متعال به هر دو حال قلب انسان به تناسب محبوبش تصریح کرده است. آنها که خدا را دوست ندارند و غیر خدا (دنیا) را دوست دارند، وقتی سخن از وحدانیت خدا (هر بحثی که مربوط به خدا، دین، ایمان، آخرت و ...) باشد به میان آید، حال‌شان به هم می‌خورد و قلب‌شان مشمئز می‌گردد و دوست دارند این بحث زودتر جمع شود و راجع به محبوب‌های خودشان صحبت شود:

«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 44)

ترجمه: و چون خداوند به یگانگی (وحدانیت) ياد شود، دل‏هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند (بالتبع شوق لقاء هم ندارند) منزجر و متنفر گردد، و چون كسانى ديگر جز او (بت‏ها و محبوب‌ها و إله‌های کاذب) ياد شوند، به ناگاه خوشحالى مى‏كنند.

قلب مؤمن نیز نقطه مقابل است، وقتی ذکر پروردگارِ محبوب‌شان به میان آید، قلب از شوق معشوق به تپش می‌افتد، دوست دارند بیشتر از او گفته شود، تا ایمان و شوق‌شان افزایش یابد:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (الأنفال، 2)

ترجمه: مؤمنان تنها كسانى هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد دل‏هايشان مى‏ترسد (تراس از فراق یا قهر محبوب، ترس از مقبول واقع نشدن، ترس محروم شدن از لقای رحمت الهی بر آنان مستولی می‌گردد)، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مى‏افزايد، و همواره بر پروردگارشان توكّل مى‏كنند.

نشانه‌های محبت:

بیان شد که هر چیزی با نشانه‌هایش شناخته می‌شود؛ پس اگر نشانه‌های محبت را بیشتر و بهتر بشناسیم، هم میزان و صدق محبت خود را سنجیده‌ایم و هم راه‌کار اصلاح و تشدید آن را یافته‌ایم.

به عنوان مثال: عاشق دوست دارد که با محبوبش سخن بگوید (چقدر به نماز و دعا علاقه داریم؟) – عاشق دوست دارد که معشوق با او سخن بگوید (چقدر به تلاوت قرآن علاقه و اهتمام داریم، مگر کلام الله نیست؟) – عاشق و معشوق یک دیگر را زیبا و دلنشین صدا می‌کنند. خدا می‌فرماید: «عِبادی – بنده‌ی من» - عبد هم می‌گوید: «یا ربّی، یا سیّدی، یا مولای»؛ ببینیم مولی الموحدین، امیرالمؤمنین، امام علی علیه‌السلام، چگونه محبوبش را در دعای کمیل صدا و ندا می‌کند؟

بنده‌ی عاشق می‌پرسد: ای ولیّ من، ای محبوبم کجایی؟ « أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ‏ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ‏ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ‏»؟ معبود و معشوق پاسخ می‌دهد: هر کجا باشی من با تو هستم، تو را می‌بینم و از احوالت آگاهم «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ / الحدید، 4».

عبد می‌گوید: در این فراق پریشان و سرگردانم، مرا هدایت کن «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ» - مولی و محبوبش می‌گوید: برای تو نشانه‌هایی گذاشتم تا در صراط مستقیم هدایت شوی «وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا / الفتح، 20»، و می‌افزاید: برگرد پیش من که من از تو راضی هستم «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً / الفجر، 28».

عبد عاشق می‌گوید: من کوتاهی، قصور و تقصیر بسیار داشتم، حال اگر مرا قبول نکنی، اگر رد کنی، اگر گرفتار کنی، اگر من را با اهل عصیان خودت جمع کنی، اگر بین من و دوستانت فاصله بیاندازی چه کنم؟ «فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ» (دعای کمیل)

مولی و محبوبش می‌گوید: مبادا از رحمت من غافل و ناامید شوی، تو بیا، من همه گناهانت را یک جا می‌بخشم:

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (الزّمر، 53)

و خلاصه این ارتباط نزدیک، گفت و شنود، عشق و عاشقی و ناز و نیاز هر لحظه و بدون انقطاع ادامه می‌یابد و شوق دیدار شعله‌ورتر می‌شود، تا جایی که عاشق می‌گوید: به فرض که عذابت را تحمل کنم، فراقت را چه کنم و آن را چگونه تحمل کنم: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ‏» - محبوب هم می‌گوید: نگران نباش، من کسانی که به سوی من بر می‌گردند (تواب) و کسانی که اهل پاکی هستند را خیلی دوست می‌دارم. «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ / البقره، 222».

 

ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: سؤال بسیار کلی است و در مقام پاسخ باید دست کم کتاب‌های بسیاری نوشته یا خوانده شود، مانند: «لقاء الله، میرزا جواد ملکی تبریزی رحمة الله علیه»؛ لذا در این مختصر فقط به چند نکته اشاره می‌شود.

الف –شناخت ذات اقدس الهی برای هیچ احدی از مخلوقات ممکن نیست. البته در مباحث قبلی بحث شد که اساساً شناخت هیچ ذاتی برای کسی ممکن نیست، بلکه ذات در اسم‌ها (نشانه‌ها)یش ظهور می‌کند و همگان آن اسم‌ها و نشانه‌ها را شناخته و پی به وجود می‌برند. اگر به شما بگویند: «خودتان را معرفی کنید»، فقط می‌توانید اسم‌ها و نشانه‌های خود را بگویید؛ مثل (انسان، مرد/زن، ایرانی، محمود، مریم، فارس زبان، سفید رو یا گندمگون و ...). خب اینها که هیچ کدام ذات شما نیست. خداوند سبحان نیز با اسماء‌‌اش (نشانه‌هایش) شناخته می‌شود.

ب –هم چنین پیش از این مفصل و مشروح توضیح داده شد که "شناخت" به تنهایی کفایت نمی‌کند، چرا که هر چند مقدمه‌ی لازم است، اما انسان مایل به "محبوب" خویش است و نه مایل به "معروف" خویش. در نهایت انسان به سوی آن که دوستش دارد می‌رود، نه آن که می‌شناسدش. مگر ابلیس و بلعم باعور و بسیاری دیگر از کفار، خدا را نمی‌شناخته و نمی‌شناسند. مگر آنان که اهل عصمت علیهم‌السلام را کشتند، آنها را نمی‌شناختند؟ مگر کسانی که امروزه ظلم می‌کنند، "ظلم، ظالم و مظلوم" را نمی‌شناسند؟!

پ –پس کلید "عشق و محبت" است، هر چند که شناخت مقدمه‌ و مکمل آن است. نخواندیم که خداوند متعال در کلام کریمه خود فرمود: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید و نفرمود اگر می‌شناسید: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي»، و اجر این محبت را، محبت متقابل خود بیان نمود و نه بهشت و حور و قصور «يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل‌عمران، 31).

نخواندیم که چطور اجر رسالت خاتم الأنبیاء و المرسلین، حضرت محمد صلوات الله علیه و آله - که در واقع نتیجه و اجر تمامی انبیا و رسولان الهی می‌باشد – را، موّدت اهل بیت علیهم‌السلام بیان نمود و نه صرفاً شناخت آنها؟ و فرمود آن بشارتی که همه پیامبران [که مبشر هستند) از طرف خدا داده‌اند، همین مودت اهل بیت علیهم السلام است:

«ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» (الشّوری، 23)

ترجمه: اين همان چيزى است كه خداوند، آن بندگان خود را كه ايمان آورده و عمل‏هاى شايسته كرده‏اند بدان بشارت مى‏دهد. بگو: از شما در مقابل اين ( ابلاغ رسالت خود) جز محبت (قلبى و عملى) درباره خويشاوندانم مزدى نمى‏طلبم، و هر كس كار نيكى انجام دهد (بر اين محبت بيفزايد) ما برايش در آن، نيكى مى‏افزاييم (بر پاداش طبيعيش حد اقل ده برابر اضافه مى‏كنيم)، حقّا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است.

ت – پس، مسئله عشق و محبت است و تلاش برای ازدیاد آن. وقتی انسان عاشق شد، به دنبال معشوق می‌گردد و به سوی او پرواز می‌کند و شوق دیدار او در وجودش شعله‌ور می‌گردد، چرا که به قول عرفا «محبّ، مایل به لقای محبوب است». عاشق، مایل به دیدار و وصال معشوق است.

راه‌کار:

راه‌کار ازدیاد این محبت و عشق و میل به لقای پروردگار عالم (که البته دیدار حسی نیست)، را خداوند سبحان خود در یک آیه بیان نمود که ظاهرش کوتاه، اما عمقش، همه‌ی معرفت، عشق، ایمان، اخلاص و عمل است. فرمود:

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا / الکهف، 110»؛

ترجمه: بگو: جز اين نيست كه من بشرى مثل شما هستم [با اين تفاوت‏] كه به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگارش اميد دارد بايد عمل شايسته كند و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.

پس توحید، ایمان و عمل صالح، راه کار افزایش معرفت، شدت محبت و رسیدن به لقاء پروردگار می‌باشد. حال آیا ما در هیچ امری، کسی را در ربوبیت شریک پروردگار خود نمی‌نماییم؟ آیا همّت و جدیت به عمل صالح داریم؟ آیا تا نفس خواهشی داشت، نه تنها لقای محبوب، بلکه اساساً خدا، دنیا و آخرت خود را فراموش نکرده و بنده‌ی ذلیل نفس نمی‌شویم؟! چقدر عشق داریم که وقتِ اذان شود و با اقامه‌ی نماز، به معراج رویم؟! چقدر به زیارت برادر دینی می‌رویم که فرمود "زیارت الله" است و ...؟

دقت کنیم که همه دین و دنیا، امتحان اثبات همین عشق و محبت است.

دو محبت در یک قلب نمی‌گنجد:

منظور محبت‌های مجازی و مقطعی نیست، هر چند که در این موارد نیز گاه محبت‌ها در طول یک دیگر قرار می‌گیرند و گاه در عرض یک دیگر قرار گرفته و معارض هم می‌شوند. به عنوان مثال واقعی: انسان هم خودش را دوست دارد و هم طبیعت (بدن) خودش را دوست دارد و هم این دنیا و مظاهر و متاعش را دوست دارد؛ و بدیهی است که در راه رسیدن به آن چه دوست دارد، تلاش می‌کند، اگر برسد خوشحال و مسرور می‌شود و اگر نرسد، ناراحت، مغموم و حتی مضطرب هم می‌گردد. گاهی همه این محبت‌ها در طول هم هستند و در یک راستا و در مسیر رسیدن به محبوب اصلی‌تر و بالاتر قرار دارند، مثل این که انسان کار می‌کند تا پول درآورد (پس پول را دوست دارد)، سپس پول را هزینه می‌کند تا شاخه گُلی بخرد (پس آن شاخه گُل را دوست دارد) و سپس آن را به محبوبش هدیه می‌دهد (پس هدیه دادن را دوست دارد) و همه‌ی این علایق، در راستای عشق به آن محبوب قرار دارد.

اما گاهی، محبت‌ها معارض هم می‌شوند. مثلاً انسان عقل، دین، ایمان، اسلام و آخرت را دوست دارد، خدا و لقای او را دوست دارد، اما نگاه حرام به آن نامحرم زیبا را نیز دوست دارد. اینجا مهم این است که کدام را "انتخاب" می‌کند؟ این است هنر آن "اختیار"ی که خدا به انسان داده است. اگر دنیا و طبیعت و نفس را بیشتر دوست داشت، خدا و لقای او را می‌فروشد و به خودش اثبات می‌شود که عشق و محبتش به خدا، زیاد هم عمقی و حقیقی نبود، اما اگر خدا را دوست داشت، به خاطر او از محبت و محبوب نفسش می‌گذرد.

دو محبت غایی در یک قلب نمی‌گنجند. اگر محبت خدا غالب بود، محبت دنیا از بین می‌رود، دنیا در نظر کوچک، گذرگاه و حتی زندان به نظر می‌آید، اما اگر محبت دنیا غالب بود، خدا و دیدار او فراموش می‌شود و بالتبع عشق و شوق دیدار او نیز از دل بیرون می‌رود. و در این خصوص آیات و احادیث بسیار است.

پس، هر چه محبت به دنیا کمتر شد، محبت به خدا بیشتر می‌شود و شوق لقاء تشدید می‌گردد. هر چه به «لا إله» بیشتر عمل شد، «الا الله» جایگزین می‌شود، هر چه «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»، چه در اندیشه و باور و چه در عمل بیشتر و شدیدتر شد، «يُؤْمِن بِاللّهِ»، بیشتر و شدیدتر می‌شود.

یاد محبوب:

یاد محبوب نیز قواعد خودش را دارد. به عنوان مثال: اولاً انسان یاد هر چه بیافتد، به همان توجه می‌کند – ثانیاً انسان دوست دارد که همیشه ذکر محبوبش به میان آید و ثالثاً انسان یاد دشمن یا معارض با محبوب را دوست ندارد. ندیدید انسان از علم، زیبایی، قدرت و غنا و توانگری خوشش می‌آید و هر کجا یاد آنها (به هر موضوع و شکلی) پیش آید، مسرور می‌شود و از جهل، زشتی، ضعف و فقر بدش می‌آید و حتی از ذکرش هم فراری است و اگر سخنش به میان آید، حالش به هم می‌خورد؟!

خداوند متعال به هر دو حال قلب انسان به تناسب محبوبش تصریح کرده است. آنها که خدا را دوست ندارند و غیر خدا (دنیا) را دوست دارند، وقتی سخن از وحدانیت خدا (هر بحثی که مربوط به خدا، دین، ایمان، آخرت و ...) باشد به میان آید، حال‌شان به هم می‌خورد و قلب‌شان مشمئز می‌گردد و دوست دارند این بحث زودتر جمع شود و راجع به محبوب‌های خودشان صحبت شود:

«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 44)

ترجمه: و چون خداوند به یگانگی (وحدانیت) ياد شود، دل‏هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند (بالتبع شوق لقاء هم ندارند) منزجر و متنفر گردد، و چون كسانى ديگر جز او (بت‏ها و محبوب‌ها و إله‌های کاذب) ياد شوند، به ناگاه خوشحالى مى‏كنند.

قلب مؤمن نیز نقطه مقابل است، وقتی ذکر پروردگارِ محبوب‌شان به میان آید، قلب از شوق معشوق به تپش می‌افتد، دوست دارند بیشتر از او گفته شود، تا ایمان و شوق‌شان افزایش یابد:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (الأنفال، 2)

ترجمه: مؤمنان تنها كسانى هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد دل‏هايشان مى‏ترسد (تراس از فراق یا قهر محبوب، ترس از مقبول واقع نشدن، ترس محروم شدن از لقای رحمت الهی بر آنان مستولی می‌گردد)، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مى‏افزايد، و همواره بر پروردگارشان توكّل مى‏كنند.

نشانه‌های محبت:

بیان شد که هر چیزی با نشانه‌هایش شناخته می‌شود؛ پس اگر نشانه‌های محبت را بیشتر و بهتر بشناسیم، هم میزان و صدق محبت خود را سنجیده‌ایم و هم راه‌کار اصلاح و تشدید آن را یافته‌ایم.

به عنوان مثال: عاشق دوست دارد که با محبوبش سخن بگوید (چقدر به نماز و دعا علاقه داریم؟) – عاشق دوست دارد که معشوق با او سخن بگوید (چقدر به تلاوت قرآن علاقه و اهتمام داریم، مگر کلام الله نیست؟) – عاشق و معشوق یک دیگر را زیبا و دلنشین صدا می‌کنند. خدا می‌فرماید: «عِبادی – بنده‌ی من» - عبد هم می‌گوید: «یا ربّی، یا سیّدی، یا مولای»؛ ببینیم مولی الموحدین، امیرالمؤمنین، امام علی علیه‌السلام، چگونه محبوبش را در دعای کمیل صدا و ندا می‌کند؟

بنده‌ی عاشق می‌پرسد: ای ولیّ من، ای محبوبم کجایی؟ «أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ‏ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ‏ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ‏»؟ معبود و معشوق پاسخ می‌دهد: هر کجا باشی من با تو هستم، تو را می‌بینم و از احوالت آگاهم «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ / الحدید، 4».

عبد می‌گوید: در این فراق پریشان و سرگردانم، مرا هدایت کن «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ» - مولی و محبوبش می‌گوید: برای تو نشانه‌هایی گذاشتم تا در صراط مستقیم هدایت شوی «وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا / الفتح، 20»، و می‌افزاید: برگرد پیش من که من از تو راضی هستم «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً / الفجر، 28».

عبد عاشق می‌گوید: من کوتاهی، قصور و تقصیر بسیار داشتم، حال اگر مرا قبول نکنی، اگر رد کنی، اگر گرفتار کنی، اگر من را با اهل عصیان خودت جمع کنی، اگر بین من و دوستانت فاصله بیاندازی چه کنم؟ «فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ» (دعای کمیل)

مولی و محبوبش می‌گوید: مبادا از رحمت من غافل و ناامید شوی، تو بیا، من همه گناهانت را یک جا می‌بخشم:

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (الزّمر، 53)

و خلاصه این ارتباط نزدیک، گفت و شنود، عشق و عاشقی و ناز و نیاز هر لحظه و بدون انقطاع ادامه می‌یابد و شوق دیدار شعله‌ورتر می‌شود، تا جایی که عاشق می‌گوید: به فرض که عذابت را تحمل کنم، فراقت را چه کنم و آن را چگونه تحمل کنم: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ‏» - محبوب هم می‌گوید: نگران نباش، من کسانی که به سوی من بر می‌گردند (تواب) و کسانی که اهل پاکی هستند را خیلی دوست می‌دارم. «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ / البقره، 222».

 



تعداد بازدید از این مطلب: 199
برچسب‌ها: 7 ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به نام خالق هستی سلام خوش اومدید به وبلاگ خودتون در صورت تمایل می توانید لینک کنید منتظر انتقاد و پیشنهاد های شما هستم


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود